دل نوشته ها و اندیشه ها

سید محمدرضا موسوی اَوِندین
دل نوشته ها و اندیشه ها

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
بی تفاوت نباید باشم و باشی به آنچه دور و برمان می گذرد. تلاش کنیم برای بهتر دیدن و بهتر شدن. باید دائما در حال انقلاب بود تا آن انقلاب بزرگ جهانی!
این جا می نویسم به یاری مادری که نسبت به هیچ انسانی در هیچ کجای زمان و مکان بی تفاوت نبود. یک انقلابی تمام عیار بود. تنها فریاد می زد فرهنگ اعلای علی را! مردترین بود آن زمانی که مردی نبود در مدینه!
این جا دلنوشته ها و کَمَکی از چیزهایی که راجع به آن فکر کرده ام یا خوانده ام را می نویسم. اندیشه ها در چهار دسته نقدهای فرهنگی، کودک و نوجوان، طراحی صنعتی و بازگویی مطالب ناب خواهد بود. امیدوارم که مفید باشد ان شالله
خدا عاقبت همه مان را ختم بخیر کند.
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
یا زهرا مددی
یا علی مددی
>>>> صفحه های اینستاگرام
mohebdesign @moheb_e_amir@

بایگانی

دل نوشته ها و اندیشه ها

سید محمدرضا موسوی اَوِندین

۳ مطلب با موضوع «دل نوشته ها» ثبت شده است



آقاجان خداروشکر که هستید! شمایید کوه استوار ایستادگی! شمایید پیر طریقت که از دامانتان هزاران هزار شهید عروج کرده اند. ان شالله به زودی زود امانت انقلاب اسلامی را به صاحبمان خواهید سپرد! دوستتان داریم آقاجان! ۴۱ سال پیروزی انقلاب مبارکتان باشد! 🎺🎺🎺🎺🎺🎺🎺🎺🎷🎷🎷🎷🎷📯📯📯📯۴۱ اُمین سال پیروزی انقلاب مبارک همه آبجی ها و داداشای عزیزم🌼🌻💐🌼🌸🏵🌹🌼🌻🌺

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۸ ، ۰۲:۰۶
سید محمدرضا موسوی

اپیزود اول:

از نعمت داشتن خواهر تنی بی نصیبم. ولی همه دخترانِ ایران را خواهرم می دانم.
خواهران دم بختم! سلام!
 این کوتاه نوشتی از برادر شماست به شما از سر خیرخواهی!
در این روز های سال کم کم خواستگاری ها و بُرُوبیاهایی از این جنس زیاد می شود. خواهرم! می دانم تو از  دخترانی نیستی که بهانه تحصیلات، مقدمات مالی غیرواقع بینانه و توهامتی از جنس "مردی سوار بر اسب سفید رویاها" فرصتِ تشکیل خانواده را از تو بگیرد. اما اگر دوست و آشنایی داری که اینطور فکر می کند  به او خواهرانه، دوستانه و صمیمانه بگو؛ اگربه موقع ازدواج نکنی دیر می شود. برای یک مملکت دیر می شود. برای آن مردی که در تقدیرش اسمت را نوشته دیر می شود. نکند یک وقت ... شما همراه و همسری می خواهید که با همراهی همدیگر راه پر گُرگ و رنگ دنیا را طی کنید. تا با هم برسید به لحظه ی وِصال! لحظه ای لبخند آقایمان امیرالمونین علیه السلام! 
لبخند امیرالمومنین نصیبتان

برای دختران ایران

اپیزود دوم:

الحمدلله دو تا داداش دارم . منتهی از آنجا که هر دو صاحب اولادند و اصطلاحا خرشان از پل گذشته خطابم به بعــــــــــضی از آقا پسرهاست که آن ها را داداشای خودم می دونم.
داداشم سلام!
اول: اگر از اونایی هستی که دنبال راحتی و عشق و حال و تن به ازدواج نمی دی یا می ری خواستگاری اما با همون راحت طلبی (ببخشید واژه های دقیقتری هم هست برای توصیف این راحت طلبی که معذورم از به کار بردنشون) باید بگم نه شما و نه اون دختر خانم اگر قبل از ازدواج دنبال راحت طلبی و ول بودن بودید خبری از این بساطا بعد ازداج نیست.
داداشم آخه می دونی قربون ائمه سلام الله علیهم برم گفتن راحتی تو دنیا خلق نشده دنبالش نباش مگر نه بهت خیلی سخت می گذره!
 دوم: احترام پدر و مادر خیلی خوبه و مهم آما اگر از اون هایی هستی که مشمول المان تصویری پستونک می شی باید وابستگی ها و  عدم استقلال شخصیتی و دهن بینی و افکار کودکانه رو کنار بذاری! مگرنه خودتو و دختر مردمو بدبخت می کنی. دنیا که هیچ آخرتت هم نگران کننده است.
سوم: از توهم فقیر شدن بعد ازدواج دست بردار! هو الرزاق! ! در خانه اگر کس است ...
چهارم: همسر تو عروسک تو نیست. یک انسانی است مثل خودت! یک همراهی است دوشادوش تو! دست بردار از سایز بینی و رنگ پوست و قد و خلاصه دیگر شروط شرم آور!!! 
داداشم! اگر به موقع ازدواج نکنی دیر می شود. برای یک مملکت دیر می شود. برای آن زنی که در تقدیرش اسمت را نوشته دیر می شود. نکند یک وقت ...
 شما همراه و همسری می خواهید که با همراهی همدیگر راه پر گُرگ و رنگ دنیا طی کنید. تا با هم برسید به لحظه ی وِصال! لحظه ای لبخند آقایمان امیرالمونین علیه السلام! 
لبخند امیرالمومنین نصیبتان!


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۸ ، ۲۲:۱۲
سید محمدرضا موسوی

#دلنوشته_محب_امیر
یادم می آید وقتی سنم به بیست رسید باورش برایم مشکل بود. ۲۰ سالگی یعنی انرژی، هیجان و حرارتی درونی! گنج است و رنج! می خواهی کوه ها را با اراده ات و کمال گرایی ات و امید مالامت از جا بکنی ولی گاهی چنان گندی می زنی که نمی توانی سرت را بالا بگیری. معمولا آدمیزاد در این سن و سال زود می پرد بغل خدا اما هزار گرگ درنده از درون و بیرون می خواهند رفاقتش را با خدا سرد کنند تا بشود یک بشر معمولی!!! بخورد، بخوابد! به شهواتش برسد و ... . فطرت شاداب دائم هشدار می دهد. آغوش خدا خیلی زود برایش باز می شود و می بوسدش و سبک می شود!
اما این روز ها!
۳۱ سالگی را هم رد کردم. سفید شدن دانه دانه ی ریش ها و موها، افکار شلوغ و گهگاهی فکر درباره عاقبتم در این تن، اولین چیزهایی است که به ذهنم می رسد. دیگر مثل ۲۰ سالگی زود علاقه مند یا دلسرد به چیزی نمی شوم. رسیدن به آن سبکی و حال خوش سخت شده! بگذار یک کمی از بالا به این تن نگاه کنم!!! عجب! دارد کم کَمک و جزء به جزء آن شوکت و زیبایی جسمی از دستم می رود. خیلی نرم! اما محسوس و ظریف!
بله تن دارد فریاد می زند بر سر روح!
بدو محمدرضا وقت خیلی کمه!!! یه نگاهی به خودت بنداز این سی و یک سال که سوار این بدن بودی چه بلائی سر خودت آوردی که اصلا شبیه آدام نشدی!!! نکنه بعد که مردی و قیامت به پا شد به جای بدن انسان، روح و جونت سوار جسم جک و جونورا بشه!!! دیدی حاج قاسم رو!
دیدی شهید حججی رو!
دیدی شهدا رو!
کاش با مُردن یه چیزی حل می شد که بگم بهت برو بمیر محمدرضا!
وقت کمه! بیل بزن! خودتو به آب و آتیش بزن! هر کاری بلدی بکن "شاید" حضرت زهرا سلام الله نگات کرد! گفت پسرم مهدی جان یه نگاهی به این گدای بیچاره کن!
گفتم شاید! بد گفتم! اگر تدبیر عالم با مادرمون زهرا سلام الله است که هست، غمت نباشه! مادر با کوچیک ترین بهانه ای دستتو می گیره شک نکن!
تو فقط تلاش کن محمدرضا!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۸ ، ۰۱:۳۳
سید محمدرضا موسوی